شد هشت روز... خدا خودش کمک کنه بقیشم بگذره... :/
زهی خیال باطل که فک کنه اینجوری من سرد میشم... والا...
الان تو اتوبوسم... میرم خوی... برا یه سری کاری که اونجا دارم...
علاقه پیدا کردم که استانبولی یاد بگیرم... دیروز چن تا اهنگ گوش دادم... یکی بودش Zozrun ne sevgilim... اخ که چقد خوب بود... واقعا دوس دارم ازش بپرسم بااااا
Senin benimle zorun ne sevgilim?!!
Bu kalpi kirip kirip neden parçildiyorusun??!!
والا...
خیلی گرمه انصافا... تا برسم اونجا میپزم هههه
امروز بعد از مدت ها صورتمو زدم... ینی از وقتی برگشته بودم خونه از دانشگاه، نزده بودم... دلیلی نداشت بزنم :/ ولی دیگه خیلی زیاد شده بود، امروز زدم... مامانم میگه چقد پیر به نظر میای هههه حالا چسب و تافت جدید خریدم، مامانمم براش جالبه میگه میخواد ببینه چجوریه! مث اینکه تو ارایشگاهم دیده بود، طرف موهاشو فر کرده بود همونطوری مونده بودن...
دهونیمه... سر ظهر میرسم خوی... برم کارمو بکنم، ناهار بخورم و یکم دور بزنم... دوس دارم برم اون پارکه... :/ دلم خیییلی خیلی تنگ شده براش... :|
هعییی... خدا سر هیشکی نیاره همچین چیزیو... خیلی بده...
Ostune dushuyorum...
Kendini çekiyor...
هعععیییی...
نشد بهش بگم... شاید چون نه عکس داشتم ازش، نه فرصت نگا کردن تو چشماش اون همه... فقط اون بار که بیرون بودیم، اونم که من کلا رو ابرا بودم هههه چشماش خیلی قشنگن... خیلی چیزای دیگه ام دوس دارم بگم... ولی خب... ولی نمیتونم بگم... خجالت میکشم... :| در کل ای لاو هر سووووو ماچ! :)
نه... اینطوری نه... فارسی... فارسی بهتره...
خیلی خیلی خیلی دوست دارم... همیشه یادت بمونه...
Now it looks much better...
:)