فک کنم دیگه یه ماه بیشتر شده که ننوشتم! کلی اتفاقای خوب افتادن... حدود یه ماه پیش که یه مدت زیاد بود همو ندیده بودیم، رفتم خوی... ولی بهش نگفته بودم 😁 کشوندمش به یه بهونه ای ترمینال که غافلگیرش کنم... تا موقعی هم که بیاد رفتم یه گل واسش خریدم 😅 البته خیلی فک کردم که چگونه بیارمش اونجا... ولی بهونه ی درست حسابی به ذهنم نرسید یه چیزی جور کردم همینطوری گفتم بالاخره اوردمش ترمینال 😂 مهم نتیجه بود که موفقیت امیز بود و کلی تعجب زده انگیز شد 😅 اومدیم ارومیه کلی گشتیم... خوردیم... چرخیدیم... فیلم دیدیم کلی... رفتیم دره ی قاسملو حتی که خیلی خوشش اومد 😁 ماهگرد سوممون واسه هم کادو خریدیم 😅 کلا خوش گذشته خیلی... 😊 حالا عروسی دعوتیم پس فردا... دارم میرم خوی که بیارمش ارومیه اماده شیم برای حضور 😂 یه مدت که نمینویسه ادم، نوشتن یادش میره 😅 جزئیات رو هم که فعلا نمیشه شرح داد... دانشگاه شروع شه از ماجراهای جدید پرده برداری شه ببینیم دیگه چه خبره تو این زندگی... 😅
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
کارای نویسنده ی وبلاگ -نماینده- رو تایید میکنین و باهاشون موافقین؟!
آمار سایت
کدهای اختصاصی