قبل از اینکه ناپدید بشه، داشتم درمورد غم انگیز ترین چیزی که میتونه وجود داشته باشه فک میکردم... تو گروه هم صحبتش رو انداختم... خیلی فک کردم... تو نت هم گشتم... یه مطلبی بودش یکی نوشته بود، میگف غم انگیز ترین چیزی که تو دنیا وجود داره یه فرصت از دست رفته اس! به اینکه کسی رو دیده قبلا و خیلی دوس داشته بهش بگه دوسش داشته اشاره کرد... به این که ادم بخاطر کارایی که کرده و ضرر دیده ازشون اون قدری ناراحت نمیشه که بخاطر کارایی که اصلا امتحانشون نکرده میشه! متن جالبی بودش... بیشتر گشتم... یه متن خودکشی پیدا کردم... خیلی طولانی بودش، همشو نخوندم هنوز البته، اما جالب بود... دلیل خودکشیش و اینکه زندگی براش دیگه ارزش نداشت رو نوشته بود... اخرین جمله اش هم این بود که امیدوارم درکم کنین و با خوندن این بهم حق بدین، اما اگه قانعتون نکردم، متاسفم بخاطر چیز دردناکی که خواهید دید!!! خیلی ناراحت کننده بود... از همون مقدار کمی که خوندم از اون نامه، کامل ناامیدی و ناراحتی میبارید... یکی دیگه یه ایمیل بودش که یه پسری برا طرف فرستاده بود و توش درمورد اینکه یکیو دوس داشت اما دختره خیانت کرد بهش رو نوشته بود... میگف این غمگین ترین چیزی بود که خونده بود تا حالا... کلی چیزای دیگه ام بود... بعضیا ناراحتی اطرافیانشون بخاطر بیمار شدن خودشونو میگفتن... من زیاد فکر کردم... خب، قبلا هیچ وقت فک نمیکردم ممکنه یه روزی بشه چندین ساعت مدام گریه کنم و هرجوری بکنم نتونم جلوشو بگیرم... فکرشو نمیکردم از شدت ناراحتی، تو خیابون و جلو بقیه ام نتونم خودمو نگه دارم... اما بازم صبر کردم... تونستم صبر کنم... چون میدونستم ممکنه همه چی درست شه... میدونستم میتونیم... هنوزم امیدوارم... چیزی که منو نگهم داشت و هنوزم داشته، همون امیدواریه... پس ینی اگه اون نباشه، من نابود میشدم... نمیدونم چی‌کار میکردم... یه موقعی یکی تو اینستا گذاشته بود اگه خبر بدن عشقتون داره عروسی میکنه چی کار میکنین! موندم... نمیدونستم... نوشتم: ماشینو برمیداشتمو انقد گاز میدادمو تند میرفتم تا یا موتورش بترکه... یام بزنم یه جایی... باید میمردم :/ خب، غم انگیزه... اما غم انگیزترین چیزی که پیدا کردم... حالتیه که امیدی نداشته باشم... ینی وقتی کسایی که دوسشون دارم بمیرن :( نمیدونم اون موقع چی کار میکنم... واقعا نمیتونم تصورش کنم... بچه که بودم دوس داشتم قبل مامانم بمیرم... هنوزم وقتی به حرفامون فک میکنم میبینم زیادم عوض نشدم... شاید این ترس من باشه... :/ زندگی بی معنا و بی دلیل... یه متنی بود خیلی قشنگ بود، زنه داشت به مرده میگف قرصاتو سر موقع نمیخوری اگه من بهت نگم... پس فردا من مردم چی کار میخوای بکنی؟! مرده بهش گفت: تو اگه نباشی قرص برا چی بخورم؟... واقعا هم همونه... تو اگه نباشی زندگی به چه درد میخوره؟ تلاش میکنه ادم برا خوشبختی یکی... دیدن خنده هاش... خوشحال کردنش... وقتی اینا نباشن، میشه مث این پیرمردای تو فیلما که هیچ انگیزه ای ندارن دیگه... مردن یه عشق بدترین و غم انگیز ترین چیز دنیاس... :( امیدوارم هیچ وقت پیش نیاد...
پ.ن: یاد اهنگ نباشی محسن یگانه افتادم...
پ.ن: و همچنین اون اهنگ since you been gone...
پ.ن: وقتی نباشه برا همیشه، درسته که ادم نمیمیره... اما جوری میشه که اگه میمرد بهتر بود...
همسر بیمار!