این دو روز اخیر اتفاقای عجیبی افتادن... بعضیا جوری سوختن که پرونده سازی کردن به خیال خودشون، خواستن مثلا مارو خراب کنن... درسته رفتیم حراست صحبت کردیم، ولی چیزی نبود اصلا که بخوان بچسبونن بهمون! والا... طرف سر یه قضیه ی دیگه با دخالت من نتونسته به هدفش برسه سر بقیه رو شیره بماله، الان عقده کرده... ولی الکی داره دستو پا میزنه... 😐 ولش...
جدیدا خیلی تیکه های ظریف و جالی انگیزی میندازن بعضییااااا 😂 اصلا من چیزی پیدا نمیکنم بگم 😂 دیگه ببینین وضع چجوریه... قافیه و قیافه میکنن... اوه اوه 😂 ولی خیلی باحال بود 😁 خودم کلی خندیدم... خدا بخیر کنه 😂 میگفتم شاید اون ناراحت شه، بعد دیدم فک نکنم... شاید اونم خندیده ایشالا😅😊😊😊
یه پمفلت و پوستر درست کردیم عجب چیزی شد 😂😂😂 ینی نیم ساعت کشید پمفلت درست کردنم... یکم چون فتوشاپ نبود، با برنامه های ساده تر مجبور شدم کار کنم طول کشید 😂😂😂 پوسترم با سلیقه ام جور نبود یکم تغییر دکوراسیون دادم 😂 ولی کلا حال داد این حرکت... خیلی تمیز و استریل شد! 😂
دیروز تو کلاس روان، استادمون یه صحنه یه مثالی زد از یه معاون اموزشی فک کنم تو دانشگاه بقیه الله... پشتش اون طرفو به من تشبیه کرد 😅 اخ اخ چه هندونه ای گذاش زیر بغلمممم... چه قندی اب کرد تو دلم 😁
ایام فرجه ها سخت میشه... دیگه نمیبینمش 😬 معلوم نیس حالا کی بریم فرجه ولی احتمالا همین هفته اخرشه... با اینکه سرم خیلی شلوغ بود و اینا، ولی یه فکرایی کردم واسه امتحانا ببینم چی میشه... ایشالا که موافقت میشه... سخته برنامه رو چیدن... چهار پنج نفرو باید در نظر بگیرم... هرجوری بخوایم نمیشه... هم ورودیای بهداشتم هستن درس مشترک داریم جاش عوض نمیشه... خدا رحم کنه 😅
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
کارای نویسنده ی وبلاگ -نماینده- رو تایید میکنین و باهاشون موافقین؟!
آمار سایت
کدهای اختصاصی