loading...
نوشته های یک نماینده!
نماینده بازدید : 41 سه شنبه 26 اردیبهشت 1396 نظرات (1)
از اون دفه ی اخر که نوشتم خیلی میگذره! البته همش دو سه هفته اس... ولی انققققدرررر جذاب و هیجان انگیز و عجیب غریب و جالب انگیز ناک بود که اصلا وقت نکردم حتی بنویسم! البته اینکه الان دارم مینویسم به این معنی نیس که هیجانا تموم شدن! الان اتفاقا یکی از بهترین روزا و خاص ترین روزارو پشت سر گذاشتیم 😅 زندگی خیلی خوبه... 😊 بعد الان باید کلی فک کنم که چه اتفاقایی افتادن! که البته فک کنم همش یادم نیاد 😅 این مدت خلاصه اش میشه کلی خوشی و خنده، بعدش دلتنگی چند ساعته و بعدش بازم خوشی و خنده و... 😅😊 تو مدت بین خواستگاری و عقدمون که حدود دو هفته بود، کلی اتفاقای خوب افتادن... رفتیم کلی چیزای خوشمزه با هم خوردیم... پیتزای خیلی خیلی خوشمزه ای رو خوردیم 😊😋 منی که دهن زده ی هیشکی رو لب نمیزدم، دیگه درمورد ایشون که خاص و فوق العاده ان موردی ندارم 😅 بعد تو دانشگاه روزای اولی که تو حیاط قدم میزدیم با هم، همه میخندیدن مارو میدیدن (البته هنوزم میخندن 😅)... حتی مسئول حراست نمیدونس ما نامزدیم، فک میکرد چه خبر شده و اینا 😂 استادا چپ چپ نگا میکردن هی لبخند میزدن 😂 بعضیا تیکه مینداختن... کلی کنجکاوی و شوخی هم کردن خیلیا باهامون... مخصوصا با همسر جان 😅 بعد... دیگه هی صمیمیت و راحتی بینمون بیشتر شد... هی پررو تر شدیم 😂 هی با هم راحت تر... البته هنوزم داریم پیش میریم 😅 بعد دیگه کادو خریدن و گل خریدن و اینام به جای خودشون... مثل اون گلی که تو حیاط دانشگاه یهو از تو لباسم در اوردم دادم بهش 😅 تو این مدت فهمیدم که میشه که دو نفر خیلی همو دوس داشته باشن 😊 ینی فک نمیکردم کسی اندازه ی من بتونه عاشق باشه... که دیدم ایشون کم نمیاره 😅 فداش باید بشم اصلا 😍 همینه دیگه میگم براش بمیرمم کمه 😊 بعد خلاصه بعد کلی هیجان و پل عابر پیاده و یه عالمه خاطره ی خووووب... قرار شد بریم ارومیه خرید کنیم... دو روز طول کشید و همه چی خریدیم تقریبا... خیلی هم گشتیمو کلی خوش گذشت... کلی هم خسته شدیم البته 😅 میشه گفت خوشگل ترین چیزارو خریدیم 😊 کیف ولی پیدا نکردیم که بعدا از خوی خریدیم 😊 حالا جزئیاتو زیاد نمینویسم... 😅 بعد دیگه یواش یواش نزدیک نیمه ی شعبان شدیم... هیجانمونم بیشتر میشد همش... حالا جالبش این بود که علاوه بر اینکه روز عقدمون نیمه ی شعبان بود، روز جهانی پرستارم بود 😁😊 خیلی با کلاس و خاص اصلا 😅 همه چیمون همینطوری خاص و جالب شد 😊 بعد دیگه با هم رفتیم ارومیه... رفتیم آرایشگاه... همسر جان قیافه اش کلی عوض شد و خوشگل ترررر شد 😍 منم از شانس، دوشنبه رفته بودم تو خوی آرایشگاه، منتها موهامو خراب کرده بود به طرز وحشتناکی 😂 مهمونامونم اومدن از شمال... خلاصه که اون پنج شنبه خیلی انرژی مصرف کردم 😅 صبحش که از خوی اومدیم ارومیه... بعد ارایشگاه و اینا... بعدش برا درست کردن یه اینه ی مخصوص و خوشگل 😁 کلی گشتم و طرح و ایده و اینا... ولی بالاخره موفق شدم 😁 کلی از چن روز قبلش دنبال درست کردنش بودم ولی نمیتونستم... گرون میگفتن 😅 اما خب اخرش یه راه نسبتا خوب پیدا کردم 😊 خداروشکر خانومی هم پسندید انگار 😅 بعد دیگه... عقد کردیم 😅 حلقه انداختیم تو دستای هم... عکس گرفتیم... تو شهر چرخیدیم... مامور پارکینگ البته سعی داشت ازمون گرون بگیره 😂 منتها من بهش نشون دادم که منن یوخ 😂 خلاصه اون روز رفتیم خونه ی ما... بعدش پدرو مادر همسرجان کوچ کردن خوی و ما موندیم و شنبه هم نرفتیم دانشگاه 😁 با هم گشتیم... خوش گذروندیم... کیف کردیم کلی... 😊😍 بععععد دیگه یک شنبه اومدیم و از همسر جان رونمایی شد تو دانشگاه 😂 حالا دیگه ملت همه ذوق مرگ 😅 همه کلی خوشحال... عده ی کثیری هم حسوووود 😁😏 بترکه چشمشون 😂 بعععد دیگه اینکه همه چی رنگی رنگی و خاااص... دنبال هم رفتن... منتظر هم موندن... بخاطر هم تلاش کردن... بخاطر اون یکی از خودمون گذشتن... ترجیح دادن اون یکی به خودمون... بارون و خیس شدن و با هم بودن به هر قیمتی و خسته شدن با هم و تحمل و صبر و... احساس خاص بودن کردن... احساس خوشبختی... و هزاااار جور چیزای دیگه...😍😍😍 اینا چیزایین که تجربه کردیم... و هرروز داریم بازم با شدت بیشتر از روزای قبل تجربه میکنیم... 😊 همینجوری هرروز خاص تر میشه... هی همه چی خیلی جالب و متفاوت و خاصه واسمون! امروزم که دیگه اصلا اخر خاص بودن بود 😅 دیروز بعد از ظهر و امروز صبح زود رفتیم یه سالنی رو تزیین کنیم و اماده کنیم و اینا... واسه مراسم هفته ی جوان که موضوعشم اتفاقا ازدواج سالم بود 😊 حالا جدا از اینکه خیلی خوش گذشت بهمون... خیلی خوب بود و از صب تا غروب با هم بودیم... با کمک هم کار میکردیم و کلی با هم همکاری کردیم و اینا... مراسمم یه جوری بود که شوخی شوخی انگار واسه ما بود 😅 ینی واقعا مراسم جشن عقد ما شد یه جورایی... صدامون کردن بعنوان زوج دانشجو... پیش اوووون همه ادم... بعد کیکی که بودو دو نفری بریدیم 😁😊😍 بهمون جایزه دادن... کلی واسمون دعا و ارزوهای خوب کردن و گفتن ایشالا خوشبخت میشیم و اینا... 😊 اصلا خیلی خوب بود... به خودمون افتخار کردم 😁 کیک خوردیم... خنیدیدیم کلی... به هم کردیم یه عالمه... (البته من بیشتر بهش افتخار کردم😊😁)... بعععد دیگه اینکه حالا پس فردام شام دعوتیم... اولین مهمونی دو نفرمونه... 😅 این اولینا خیلی جالب و خوبن 😅 اولین سواری دو نفری... اولین گردش دو نفری... اولین پیام... کلا همه چییی 😍😅 همه ی زندگی کنار همه ی زندگیم خیلی خیلی خیلی شیرین و خوبه... ازت ممنونم بهترین و خاص ترین همسر دنیا 😍😊 بخاطر همه چی... 😊 حالا ازمایش خون اینارو یادم رف البته... مطمئنا چیزای دیگه ام بودن که یادم نمیان الان... شاید یکم دیگه یادم بیان... اما به هرحال، خیلی خوبه همه چی... فقط پول کمه، خدا رحم کنه 😂 بازم به امید خدا پیش میریم... با هم... تا همیشه... 😊 توکل به خدا... زندگی ای میسازیم که لنگه نداره 😁
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط تخفيف ريحون در تاریخ 1396/03/03 و 18:10 دقیقه ارسال شده است

تخفيف ويژه 10 هزار تومني ريحون! شکلک
غذا رو سفارش بديد و 10 هزار تومن تخفيف بگيريد!
براي هر کسي که از لينک شما کد تخفيف رو بگيره هم 10 هزار تومن به حساب شما افزوده ميشه!
براي گرفتن تخفيف 10 هزار تومني مراحل زير رو انجام بديد:
اول لينک رو باز کنيد و کد تخفيف رو کپي يا يادداشت کنيد
بعدش بريد به صفحه اصلي سايت ريحون reyhoon.com و نرم افزار رو دريافت کنيد (با گوشي بريد و بايد برنامه بازار رو داشته باشيد)
بعد از نصب نرم افزار ثبت نام کنيد (20 ثانيه طول ميکشه نهايت!)
موقع سفارش غذا کد تخفيف رو بزنيد تا 10 هزار تومن از هزينه غذا کم بشه
مثلا 20 هزار تومن غذا سفارش بديد فقط 10هزار تومن پرداخت ميکنيد
سوالي داشتيد ايميل بزنيد
موفق باشي!
شکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
اینجا یه جاییه که من قسمتی از احساسات و خاطراتمو بنویسم... دوس دارم همیشه بمونن... میخوام همیشه تازه باشم... میخوام پرواز کنم! ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌________________________________ ناراحت میشم... خسته میشم... گریه میکنم... خوشحال میشم... ذوق مرگ میشم... میخندمو میپرم... اوهوم... دیوونه ام! مگه تو چشام نگا نکردین؟!‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ________________________________ و من یه پسرم! اومدم که متفاوت باشم! اومدم تعریف جدیدی باشم برای واژه ی پسر! اومدم که نشون بدم میشه فرق کرد... ________________________________ موزیک وبلاگو فعال کنین از اخر همین ستون! :) ________________________________ ________________________________ ________________________________ عشق یعنی: مخاطب به مخاطب همه را رد کنی ناگهان بر سر یک اسم کمی مکث کنی...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کارای نویسنده ی وبلاگ -نماینده- رو تایید میکنین و باهاشون موافقین؟!
    آمار سایت
  • کل مطالب : 462
  • کل نظرات : 24
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 31
  • بازدید ماه : 93
  • بازدید سال : 1,440
  • بازدید کلی : 37,561
  • کدهای اختصاصی

    دانلود آهنگ جديد